تصنیف بهار دلکش
اجرا شده در قطعات: تصنیف بهار دلکش
[توضیحات ویکیپدیا: در بعضی منابع به اشتباه ابداع تصنیف بهار دلکش به عارف قزوینی منسوب شده است از جمله مجلهٔ موسیقی شماره ۲۰ و آلبوم عشق داند (از آثار لطفی و شجریان). جالب این که لطفی و شجریان در اجرایی که در سال ۱۳۵۴ در تلویزیون ملی ایران داشتند این تصنیف را به نام درویش خوانده و نواخته بودند. روحالله خالقی در کتاب سرگذشت موسیقی ایران از این تصنیف به عنوان یکی از آثار درویشخان یاد کرده است. ارشد تهماسبی در کتاب تصانیف عارف، ذکری از این آهنگ به میان نیاورده در حالی که در کتاب مجموعهٔ آثار درویشخان، نُت و شعر آن را آورده است. فرامرز پایور هم در کتاب ردیف آوازی و تصنیفهای قدیمی دوامی مینویسد: «آهنگ از درویشخان و شعر از ملکالشعرای بهار است که در مجلس شورای ملی به نفع حریقزدگان شهر آمل، تخصیص داده شده و در سال ۱۲۹۴ خورشیدی خوانده و اجرا شده است. بندهای دیگر این تصنیف در دیوان عارف آمده است.» مجله موسیقی شماره ۱۷، آلبوم ترانههای ایرانی، کتاب آهنگهای اصیل ایرانی نیز تصنیف را از درویشخان میدانند.] ما با استناد به دیوان اشعار عارف قزوینی - به اهتمام عبدالرحمن سیف آزاد - چاپ انتشارات امیرکبیر و همچنین اطلاعات آلبوم این تصنیف را به اسم عارف ثبت کردیم.
00:05:00
عارف قزوینی
بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد
از اینکه دلبر دمی به فکر ما نباشد
در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن
که جنگ و کین با من حزین روا نباشد
صبحدم بلبل، بر درخت گل، به خنده می گفت:
مه جبینان را، نازنینان را، وفا نباشد
1
بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد
از اینکه دلبر دمی به فکر ما نباشد
در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن
که جنگ و کین با من حزین روا نباشد
صبحدم بلبل، بر درخت گل، به خنده می گفت:
مه جبینان را، نازنینان را، وفا نباشد
2
اگر تو با این دل حزین عهد بستی
حبیب من با رقیب من، چرا نشستی؟
چرا عزیزم دل مرا از کینه خستی؟
بیا برم شبی از وفا ای مه الستی
تازه کن عهدی که با ما بستی
3
به باغ رفتم دمی به گل نظاره کردم
چو غنچه پیراهن از غم تو پاره کردم
روا نباشد اگر ز من کناره جوئی
که من ز بهر تو از جهان کناره کردم
ای پری پیکر، سرو سیمین بر، لعبت بهاری
مهوشی جانا، دلکشی اما، وفا نداری
4
به باغ رفتم چو عارضت گلی ندیدم
ز گلشنت از مراد دل گلی نچیدم
به خاک کوی تو لاجرم وطن گزیدم
ببین در وطن از رفیقانت
وز رقیبانت در وطن خواهی چه ها کشیدم
5
ز جشن جمشید جم دلی نمانده خرم
از آن که اهرمن را مکان بود به کشور جم
به پادشاه عجم بده ز باده جامی
مگر که پادشه عجم ز دل برد غم
خسرو ایران، باد جاویدان، به تخت شاهی
دشمنش بی جان، ملکش آبادان، چنانکه خواهی
6
ز جنگ بین الملل مرا خبر نباشد
ز بارش تیر آهنین حذر نباشد
مرا به غیر از غمت غم دگر نباشد
تو شاه منی، با ولای تو، با صفای تو
از رقیبانم حذر نباشد