عشق داند

اجرا شده در مایه: ابوعطا
  • آواز: محمدرضا شجریان
  • مدت زمان آلبوم: 00:50:46
  • سال انتشار: 1376
  • سال اجرا: 1359
  • ناشر: دل آواز

عشق داند یا کنسرت ابوعطا، عنوان یک آلبوم موسیقی سنتی ایرانی است با آواز محمدرضا شجریان و نوازندگی تار محمدرضا لطفی که در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ و در سفارت آلمان اجرا شده و به‌طور رسمی در سال ۱۳۷۶ منتشر شده‌است.

شماره قطعه نام قطعه مدت زمان نوع قطعه
1 تکنوازی تار 00:10:15
2 ساز و آواز 00:05:53
3 ادامه ساز و آواز 00:06:35
4 ادامه ساز و آواز 00:07:10
5 ادامه ساز و آواز 00:15:53
6 تصنیف بهار دلکش 00:05:00

عوامل

  • آواز: محمدرضا شجریان
  • آهنگساز:
  • تار: محمدرضا لطفی

  • طرح: مژگان شجریان
  • امور چاپ: محمدعلی رفیعی
  • استودیو بل: ریموند موسسیان

اشعار قطعات

حافظ

در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداوندانند
مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم
آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند
گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان
بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند

بیشتر

باباطاهر

ز کشت خاطرم جز غم نروئی
ز باغم جز گل ماتم نروئی
ز صحرای دل بیحاصل مو
گیاه ناامیدی هم نروئی

به دشت افتاده مجنون زار و دلتنگ 
چو سیل آورده چوبی در بن سنگ
به شب از آتش آه شرربار 
نمایان بود در دامان کهسا

غم عشقت بیابان پرورم کرد
فراقت مرغ بی‌بال و پرم کرد
بمو واجی صبوری کن صبوری
صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد

بروی دلبری گر مایلستم
مکن منعم گرفتار دلستم
خدا را ساربان آهسته میران
که من واماندهٔ این قافلستم

عزیزا کاسهٔ چشمم سرایت
میان هردو چشمم جای پایت
از آن ترسم که غافل پا نهی تو
نشیند خار مژگانم بپایت

ته دوری از برم دل در برم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیست
بجان دلبرم کز هر دو عالم
تمنای دگر جز دلبرم نیست

بیشتر

عارف قزوینی

بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد
از اینکه دلبر دمی به فکر ما نباشد
در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن
که جنگ و کین با من حزین روا نباشد
صبحدم بلبل، بر درخت گل، به خنده می گفت:
مه جبینان را، نازنینان را، وفا نباشد

بیشتر