<

ساز و آواز

اجرا شده در قطعات: ساز و آواز

00:17:16

سه‌تار: احمد عبادی

سعدی

همه عمر بر ندارم  سر از این خمار مستی
كه هنوز من نبودم كه تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی كه حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند تو همچنان كه هستی
چه حكایت از فراقت كه نداشتم ولیكن
تو چو روی باز كردی در ماجرا ببستی
نظری به دوستان كن كه هزار بار ازان به
كه تحیتی نویسی و هدیتی فرستی
دل درد مند ما را كه اسیر تست یارا
بوصال مرهمی نه  چو به انتظار خستی
گله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق تست سعدی  كم خویش گیرو رستی

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی دَرِ ماجرا ببستی
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن بِه
که تحیّتی نویسی و هدیتی فرستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصالْ مرهمی نِه چو به انتظار خستی
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هَیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبله‌ایت باشد بِه از آن که خود پرستی
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
گِله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی