<

تصنیف گریه را به مستی

اجرا شده در قطعات: تصنیف گریه را به مستی
عارف قزوینی گریه را به مستی را در شکایت از زمامداری ناصرالملک که در آن زمان نایب‌السلطنه احمدشاه بود (سال ۱۳۲۸ ه.ق)، تصنیف کرده است.

00:11:03

عارف قزوینی

گریه را به مستی بهانه کردم
شکوه ها ز دست زمانه کردم
آستین چو از چشم برگرفتم
جوی خون به دامان روانه کردم
دلا خموشی چرا؟ چو خم نجوشی چرا؟ برون شد از پرده راز (پرده راز، پرده راز) تو پرده پوشی چرا؟
راز دل همان به، نهفته ماند
گفتنش چو نتوان، نگفته ماند
فتنه به که یک چند، خفته ماند
گنج بر در دل خزانه کردم
باغبان چه گویم به من چه ها کرد
کینه ها دیرینه برملا کرد
دست من ز دامان گل رها کرد
تا به شاخ گل آشیانه کردم
دلا خموشی چرا؟ چو خم نجوشی چرا؟ برون شد از پرده راز (پرده راز، پرده راز) تو پرده پوشی چرا؟

1
گریه را به مستی بهانه کردم
شکوه ها ز دست زمانه کردم
آستین چو از چشم برگرفتم
جوی خون به دامان روانه کردم
همچو چشم مستت جهان خراب است
از چه روی، روی تو در حجاب است
رخ مپوش کاین دور انتخاب است
من تو را به خوبی نشانه کردم
دلا خموشی چرا؟ چو خم نجوشی چرا؟ برون شد از پرده راز (پرده راز، پرده راز) تو پرده پوشی چرا؟
2
شد چو «ناصر الملک» مملکت دار
خانه ماند و اغیار، لیس فی الدار
زین سپس حریفان خدا نگهدار
من دگر به میخانه، خانه کردم
نالۀ دروغی اثر ندارد
شام ما چو از پی سحر ندارد
مرده بهتر آن کو هنر ندارد
گریه تا سحر عاشقانه کردم
دلا خموشی چرا؟ چو خم نجوشی چرا؟ برون شد از پرده راز (پرده راز، پرده راز) تو پرده پوشی چرا؟
3
راز دل همان به، نهفته ماند
گفتنش چو نتوان، نگفته ماند
فتنه به که یک چند، خفته ماند
گنج بر در دل خزانه کردم
باغبان چه گویم به من چه ها کرد
کینه ها دیرینه برملا کرد
دست من ز دامان گل رها کرد
تا به شاخ گل آشیانه کردم
دلا خموشی چرا؟ چو خم نجوشی چرا؟ برون شد از پرده راز (پرده راز، پرده راز) تو پرده پوشی چرا؟
4
بهتر است مستی ز خودپرستی
فارغم ز هستی قسم به مستی
مستی است بهتر عارفا ز هستی
تکیه من بر این آستانه کردم
دلا خموشی چرا؟ چو خم نجوشی چرا؟ برون شد از پرده راز (پرده راز، پرده راز) تو پرده پوشی چرا؟