یاد ایام

اجرا شده در مایه: شور
  • آواز: محمدرضا شجریان
  • مدت زمان آلبوم: 00:56:21
  • سال انتشار: 1374
  • سال اجرا: 1371
  • ناشر: دل آواز

یاد ایام، نام یک آلبوم موسیقی با صدای محمدرضا شجریان است. این اثر در دستگاه شور ساخته شده است و در سال ۱۳۷۱ به صورت زنده در آمریکا اجرا شد و پس از آن به صورت آلبوم منتشر شد.

شماره قطعه نام قطعه مدت زمان نوع قطعه
1 پیش درآمد شور 00:05:53
2 دو نوازی تار ونی 00:02:28
3 چهارمضراب 00:03:14
4 ساز و آواز شور 00:15:47
5 تصنیف سلسله مو 00:07:37
6 ادامه ساز و آواز 00:06:20
7 تصنیف یاد ایام 00:07:21
8 تکنوازی نی 00:02:07
9 تصنیف خم زلف 00:05:34

عوامل

  • آواز: محمدرضا شجریان
  • آهنگساز:
  • تار: داریوش پیرنیاکان
  • نی: جمشید عندلیبی
  • تمبک: همایون شجریان

  • طرح: مژگان شجریان
  • امور چاپ: محمدعلی رفیعی
  • صدابردار: سیامک شجریان
  • استودیو بل: ریموند موسسیان

اشعار قطعات

حافظ

دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود
گر چه می‌گفت که زارت بکشم می‌دیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
جان عشاق سپند رخ خود می‌دانست
و آتش چهره بدین کار برافروخته بود
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
کفر زلفش ره دین می‌زد و آن سنگین دل
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود

بیشتر

سعدی

سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
دلشدهٔ پایبند گردن جان در کمند
زهرهٔ گفتار نه کاین چه سبب وان چراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش بی‌دریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوست‌تر از جان ماست
گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر
حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست

بیشتر

حافظ

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم

بیشتر

رهی معیری

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب می‌سوختم پروانه‌وار
پای آن سرو روان اشک روانی داشتم
آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود
عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم
چون سرشک از شوق بودم خاکبوس درگهی
چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم
در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود
در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم
درد بی‌عشقی ز جانم برده طاقت ورنه من
داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
بلبل طبعم رهی باشد ز تنهایی خموش
نغمه‌ها بودی مرا تا همزبانی داشتم

بیشتر

فایز دشتی

به قربون خم زلف سیاهت
فدای عارض مانند ماهت
ببردی دین فایز را به غارت
تو ماهی، خیل مژگان‌ها سپاهت

ته دوری از برم دل در برم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیست
بجان دلبرم کز هر دو عالم
تمنای دگر جز دلبرم نیست

خودم اینجا دلم در پیش دلبر
خدایا این سفر کی می‌رسد سر
خدایا کن سفر آسون به فایز
که بیند بار دیگر روی دلبر

بیشتر