مرغ خوشخوان

اجرا شده در مایه: شور - ابوعطا
  • آواز: محمدرضا شجریان
  • مدت زمان آلبوم: 01:11:34
  • سال انتشار: 1390
  • سال اجرا: 1387
  • ناشر: دل آواز

مرغ خوش‌خوان (در برخی جاها به صورت مرغ خوشخوان نوشته می‌شود اما طبق جلد آلبوم شکل مرغ‌خوش خوان صحیح می‌باشد) نام آلبوم موسیقی سنتی ایرانی است با صدای محمدرضا شجریان و گروه شهناز که در شهریور سال ۱۳۹۰ منتشر شده‌است. نام این آلبوم از تصنیف آخر آن (تصنیف مرغ خوش خوان) بر روی شعر حافظ گرفته شده‌است. در این آلبوم، کلیه آوازها مربوط به کنسرت تهران، پاییز ۱۳۸۷ هستند و تصنیف‌ها و قطعات ضربی این آلبوم در استودیو ضبط شده‌اند. این آلبوم توسط شرکت دل‌آواز منتشر شد.

شماره قطعه نام قطعه مدت زمان نوع قطعه
1 پیش درآمد شور 00:08:25
2 دونوازی تار 00:02:28
3 ساز و آواز شور 00:11:31
4 تصنیف پیام نسیم 00:08:11
5 ساز و آواز حجاز 00:09:17
6 چهار مضراب شور 00:08:16
7 تکنوازی سه تار 00:02:33
8 ساز و آواز مثنوی ابوعطا 00:03:59
9 ساز و آواز دشتستانی 00:07:33
10 تصنیف مرغ خوشخوان 00:09:21

عوامل

  • آواز: محمدرضا شجریان
  • آهنگساز:
  • تار: مجید درخشانی
  • قانون: سحر ابراهیم
  • بربط: محمدرضا ابراهیمی
  • قیچک باس: حامد افشاری
  • رباب: مهدی امینی
  • تار: رادمان توکلی
  • کمانچه: سینا جهان‌آبادی
  • صراحی سوپرانو: نگار خارکن
  • دف: حسین رضایی نیا
  • سه‌تار: مژگان شجریان
  • سنتور: رامین صفایی
  • نی: شاهو عندلیبی
  • تمبک: حمید قنبری
  • کمانچه: کاوه معتمدیان
  • قیچک آلتو: مهرداد ناصحی
  • شاه صراحی: علیرضا خورشیدفر
  • بم صراحی: حامد افشاری
  • صراحی آلتو: سینا جهان‌آبادی
  • سبو: کاوه معتمدیان
  • دایره: حسین رضایی نیا

  • صدابردار: آرمین کارباف
  • مسترینگ: مهرناز محبتی
  • خط: یدالله کابلی
  • طرح: مژگان شجریان

اشعار قطعات

حافظ

اگر چه باده فرح بخش و باد گل‌بیز است
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است
صراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد
به عقل نوش که ایام فتنه انگیز است
در آستین مرقع پیاله پنهان کن
که همچو چشم صراحی زمانه خون‌ریز است
به آب دیده بشوییم خرقه‌ها از می
که موسم ورع و روزگار پرهیز است
مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر
که صاف این سر خم جمله دردی آمیز است
سپهر برشده پرویزنیست خون افشان
که ریزه‌اش سر کسری و تاج پرویز است

بیشتر

حافظ

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را ضررها داد سودای زراندوزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع
که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی
می‌ای دارم چو جان صافی و صوفی می‌کند عیبش
خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی

بیشتر

حافظ

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که می‌کشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست
او را به چشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
فرصت شمر طریقه رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست
نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست

بیشتر

مولانا

رفت عمرم در سر سودای دل
وز غم دل نیستم پروای دل
دل به قصد جان من برخاسته
من نشسته تا چه باشد رای دل
لب ببند ایرا به گردون می‌رسد
بی‌زبان هیهای دل هیهای دل

بیشتر

باباطاهر

پسندی خوار و زارم تا کی و چند
پریشان روزگارم تا کی و چند
ته که باری ز دوشم برنگیری
گری سربار بارم تا کی و چند

غم و درد دل مو بی حسابه
خدا دونه دل از هجرت کبابه
بنازم دست و بازوی ته صیاد
بکش مرغ دلم بالله ثوابه

غمم غم بی و غمخوار دلم غم
غمم هم مونس و هم یار و همدم
غمم مهله که مو تنها نشینم
مریزا بارک الله مرحبا غم

بیشتر

حافظ

یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور

بیشتر