غوغای عشق بازان

اجرا شده در مایه: شور - افشاری
  • آواز: محمدرضا شجریان
  • مدت زمان آلبوم: 01:16:43
  • سال انتشار: 1386
  • سال اجرا: 1385
  • ناشر: دل آواز

غوغای عشق‌بازان یکی از آلبوم‌های مشترک محمدرضا شجریان و همایون شجریان است که در سال ۱۳۸۵ در دستگاه شور و افشاری اجرا و در مرداد ۱۳۸۶ منتشر شد آهنگ‌های این آلبوم توسط گروه آوا به سرپرستی سعید فرج‌پوری اجرا شد. این آلبوم به صورت زنده نیز در سال ۱۳۸۶ در بخشی از یک کنسرت برگزار شده و اثر تصویری در مجموعهٔ کنسرت محمدرضا شجریان و گروه آوا منتشر شده‌است.

شماره قطعه نام قطعه مدت زمان نوع قطعه
1 قطعه دیدار 00:04:45
2 آواز بر قطعه دیدار 00:08:54
3 قطعه پنج ضربی 00:01:53
4 ادامه قطعه پنج ضربی 00:03:35
5 آواز دیلمان 00:02:42
6 تصنیف شور در فراق 00:11:43
7 ساز و آواز افشاری 00:07:21
8 چهار مضراب افشاری رقص پروانه 00:05:17
9 ادامه ساز و آواز 00:07:03
10 تصنیف افشاری ساقیا 00:09:24
11 ساز و آواز قرائی 00:04:53
12 تصنیف افشاری باده عشق 00:09:13

عوامل

  • آواز: محمدرضا شجریان
  • آهنگساز:
  • تار: مجید درخشانی
  • کمانچه: سعید فرجپوری
  • بربط: محمد فیروزی
  • تمبک: همایون شجریان
  • دف: حسین رضایی نیا
  • دایره: حسین رضایی نیا

  • استودیو بل: ریموند موسسیان
  • طرح: مژگان شجریان
  • عکس: میثم محمدی

اشعار قطعات

سعدی

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

بیشتر

سعدی

چشم رضا و مرحمت بر همه باز می‌کنی
چون که به بخت ما رسد این همه ناز می‌کنی
ای که نیازموده‌ای صورت حال بی‌دلان
عشق حقیقت است اگر حمل مجاز می‌کنی
ای که نصیحتم کنی کز پی او دگر مرو
در نظر سبکتکین عیب ایاز می‌کنی
پیش نماز بگذرد سرو روان و گویدم
قبله اهل دل منم سهو نماز می‌کنی

بیشتر

سعدی

ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
ای بر در سرایت غوغای عشقبازان
همچون بر آب شیرین آشوب کاروانی
تو فارغی و عشقت بازیچه می‌نماید
تا خرمنت نسوزد تشویش ما ندانی
شهر آن توست و شاهی فرمای هر چه خواهی
گر بی عمل ببخشی ور بی‌گنه برانی

بیشتر

سعدی

بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
به کجا روم ز دستت که نمی‌دهی مجالی
نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی
چه غم اوفتاده‌ای را که تواند احتیالی
چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن
به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی
غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد
که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی
سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم
که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی
همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشد
اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی

بیشتر

سعدی

تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی
تا کی دوم از شور تو دیوانه به هر کوی
صد نعره همی‌آیدم از هر بن مویی
خود در دل سنگین تو نگرفت سر موی
بر یاد بناگوش تو بر باد دهم جان
تا باد مگر پیش تو بر خاک نهد روی
خود کشته ابروی توام من به حقیقت
گر کشتنیم بازبفرمای به ابروی
بیرون نشود عشق توام تا ابد از دل
کاندر ازلم حرز تو بستند به بازوی
آنان که به گیسو دل عشاق ربودند
از دست تو در پای فتادند چو گیسوی
تا عشق سرآشوب تو همزانوی ما شد
سر بر نگرفتم به وفای تو ز زانوی

بیشتر

مولانا

من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا
بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا
ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر نان
برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا
اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نه
چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا
برخیز ای ساقی بیا ای دشمن شرم و حیا
تا بخت ما خندان شود پیش آی خندان ساقیا

بیشتر

سعدی

من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم
بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم
نگفتی بی‌وفا یارا که دلداری کنی ما را
الا ار دست می‌گیری بیا کز سر گذشت آبم
سر از بیچارگی گفتم نهم شوریده در عالم
دگر ره پای می‌بندد وفای عهد اصحابم

بیشتر

سعدی

شکست عهد مودت نگار دلبندم
برید مهر و وفا یار سست پیوندم
تطاولی که تو کردی به دوستی با من
من آن به دشمن خون خوار خویش نپسندم
اگر چه مهر بریدی و عهد بشکستی
هنوز بر سر پیمان و عهد و سوگندم
بیار ساقی سرمست جام باده عشق
بده به رغم مناصح که می‌دهد پندم
بیا بیا صنما کز سر پریشانی
نماند جز سر زلف تو هیچ پابندم
به خنده گفت که سعدی از این سخن بگریز
کجا روم که به زندان عشق دربندم

بیشتر