حافظ
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
ز مهر او چه میپرسی در او همت چه میبندی
همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی
دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
بیشتر
ملک الشعرا بهار
به شب وصلت جانا، دیوانه شدم
به شمع رویت جانا، پروانه شدم
به مه روی تو من جانا حیران و ماتم
ز غم عشق تو شد جانا صبر و ثباتم
بحال من نگر دلبر دلبر زار و نزارم، جانا زار و نزارم
شیدای توام تاج سرم بیا به سرم
رسوای توام چشم ترم بنشین به برم
عاشقم کردی جانا دلم را بردی
به زلف سرکِجت دلبر دلبر گم شده دلم جانا گم شده دلم
به ماه عارضت دلبر دلبر حل کن مشکلم جانا حل کن مشکلم
بیشتر
سعدی
هر لحظه در برم دل از اندیشه خون شود
تا منتهای کار من از عشق چون شود
دل برقرار نیست که گویم نصیحتی
کز راه عقل و معرفتش رهنمون شود
یار آن حریف نیست که از در درآیدم
عشق آن حدیث نیست که از دل برون شود
دم درکش از ملامتم ای دوست زینهار
کاین درد عاشقی به ملامت فزون شود
فرهادوارم از لب شیرین گزیر نیست
ور کوه محنتم به مثل بیستون شود
دیوار دل به سنگ تعنت خراب گشت
رخت سرای عقل به یغما کنون شود
چون دور عارض تو برانداخت رسم عقل
ترسم که عشق در سر سعدی جنون شود
بیشتر
شیدا
شنیدم ماهی یا هم شاهی، میان دلبران بت صاحبدلان
گفتم که غمخوارم شوی در روز جدایی
شمع شب تارم شوی، ترسم که نپایی
نه دلم بردی و نه غمم خوردی، دلم آزردی
نادیدن رویت می کشدم
آن سنبل مویت می کشدم
بیشتر
غلامرضا رییس موزیک
ز دست محبوب، ندانم چون کنم
وز هجر رویش دیده جیحون کنم
یارم چو شمع محفل است
دیدن رویش مشکل است
سرو مرا پا در گل است
بر خط و خالش مایل است
یار من دلدار من کمتر تو جفا کن
یادی آخر تو ز ما کن
رفتم بر آن ماهرو،
با او نشستم رو به رو،
گفتم سخن ها مو به مو
یار من، دلدار من، کمتر تو جفا کن
یادی آخر تو ز ما کن
بیشتر