بی تو بسر نمی‌شود

اجرا شده در مایه: بیات کرد - نوا
  • آواز: محمدرضا شجریان
  • آهنگساز: حسین علیزاده
  • مدت زمان آلبوم: 01:10:45
  • سال انتشار: 1381
  • سال اجرا: 1381
  • ناشر: دل آواز

بی تو بسر نمی‌شود عنوان یک آلبوم موسیقی به آهنگسازی حسین علیزاده و با صدای محمدرضا شجریان و همایون شجریان است که در سال ۱۳۸۱ منتشر شد. این آلبوم در دستگاه نوا و آواز بیات کرد است و اشعار آن آلبوم از سروده‌های مولانا، باباطاهر، حافظ و عطار است. همچنین این آلبوم نامزد جایزه گرمی شده است.

شماره قطعه نام قطعه مدت زمان نوع قطعه
1 مقدمه نوا 00:07:41
2 ساز و آواز 00:08:55
3 ساز و آواز نهفت 00:07:29
4 کار عمل 00:08:23
5 ضربی نوا 00:05:09
6 چهار مضراب نوا 00:03:00
7 ساز و آواز 00:06:18
8 ضربی بیات کرد 00:08:47
9 فرود 00:01:03
10 مثنوی نوا 00:07:12
11 تصنیف 00:06:48

عوامل

  • آواز: محمدرضا شجریان
  • آهنگساز: حسین علیزاده

اشعار قطعات

مولانا

بی همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی‌شود
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بی‌تو به سر نمی‌شود
جان ز تو جوش می‌کند دل ز تو نوش می‌کند
عقل خروش می‌کند بی‌تو به سر نمی‌شود
جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی بی‌تو به سر نمی‌شود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی بی‌تو به سر نمی‌شود
بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی بی‌تو به سر نمی‌شود
خواب مرا ببسته‌ای نقش مرا بشسته‌ای
وز همه‌ام گسسته‌ای بی‌تو به سر نمی‌شود

بیشتر

مولانا

با من صنما دل یک دله کن
گر سر ننهم آنگه گله کن
مجنون شده‌ام از بهر خدا
زان زلف خوشت یک سلسله کن
سی پاره به کف در چله شدی
سی پاره منم ترک چله کن
ای مطرب دل زان نغمه خوش
این مغز مرا پرمشغله کن
ای موسی جان شبان شده‌ای
بر طور برآ ترک گله کن

بیشتر

عطار

ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
بجوئید ای عزیزان کین کدام است
به میخانه امامی مست خفته است
نمی‌دانم که آن بت را چه نام است
مرا کعبه خرابات است امروز
حریفم قاضی و ساقی امام است
برو عطار کو خود می‌شناسد
که سرور کیست سرگردان کدام است

بیشتر

باباطاهر

دل دیوانه‌ام دیوانه‌تر شی
خرابه خانه‌ام ویرانه‌تر شی
کشم آهی که گردون را بسوجم
که آه سوته دیلان کارگر شی

هر آن باغی که نخلش سر بدر بی
مدامش باغبون خونین جگر بی
بباید کندنش از بیخ و از بن
اگر بارش همه لعل و گهر بی

زهجرانت هزار اندیشه دیرم
همیشه زهر غم در شیشه دیرم
ز نا سازی بخت و گردش چرخ
فغان و آه و زاری پیشه دیرم

بیشتر

عطار

چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود
چون تو در کس ننگری کس با تو همدم کی شود
گر جمال جانفزای خویش بنمایی به ما
جان ما گر در فزاید حسن تو کم کی شود
دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کرده‌ای
این چنین طراریت با من مسلم کی شود
چون مرا دلخستگی از آرزوی روی توست
این چنین دل خستگی زایل به مرهم کی شود
غم از آن دارم که بی تو همچو حلقه بر درم
تا تو از در در نیایی از دلم غم کی شود
خلوتی می‌بایدم با تو زهی کار کمال
ذره‌ای هم‌خلوت خورشید عالم کی شود

بیشتر

مولانا

بی همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی‌شود
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بی‌تو به سر نمی‌شود
جان ز تو نوش می‌کند دل ز تو جوش می‌کند
عقل خروش می‌کند بی‌تو به سر نمی‌شود
جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی بی‌تو به سر نمی‌شود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی بی‌تو به سر نمی‌شود
بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی بی‌تو به سر نمی‌شود
خواب مرا ببسته‌ای نقش مرا بشسته‌ای
وز همه‌ام گسسته‌ای بی‌تو به سر نمی‌شود

بیشتر