<

ساز و آواز درد اشتیاق

اجرا شده در قطعات: ساز و آواز دشتی
شعر قطعه از دو شعر غزل 571 عطار نیشابوری و غزل 137 حافظ شیرازی انتخاب شده و در مایه دشتی خوانده شده است

00:07:51

تار: حسین علیزاده - کمانچه: کیهان کلهر

عطار

دل ز دستم رفت و جان هم، بی دل و جان چون کنم
سر عشقم آشکارا گشت پنهان چون کنم
هرکسم گوید که درمانی کن آخر درد را
چون به دردم دایما مشغول درمان چون کنم
چون خروشم بشنود هر بی خبر گوید خموش
می‌تپد دل در برم می‌سوزدم جان چون کنم

دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
شب تنهاییم در قصد جان بود
خیالش لطف‌های بی‌کران کرد
صبا گر چاره داری وقت وقت است
که درد اشتیاقم قصد جان کرد

دل ز دستم رفت و جان هم، بی دل و جان چون کنم
سر عشقم آشکارا گشت پنهان چون کنم
هرکسم گوید که درمانی کن آخر درد را
چون به دردم دایما مشغول درمان چون کنم
چون خروشم بشنود هر بی خبر گوید خموش
می‌تپد دل در برم می‌سوزدم جان چون کنم
عالمی در دست من، من همچو مویی در برش
قطره‌ای خون است دل، در زیر طوفان چون کنم
در تموزم مانده جان خسته و تن تب زده
وآنگهم گویند براین ره به پایان چون کنم
چون ندارم یک نفس اهلیت صف النعال
پیشگه چون جویم و آهنگ پیشان چون کنم
در بن هر موی صد بت بیش می‌بینم عیان
در میان این همه بت عزم ایمان چون کنم
نه ز ایمانم نشانی نه ز کفرم رونقی
در میان این و آن درمانده حیران چون کنم
چون نیامد از وجودم هیچ جمعیت پدید
بیش ازین عطار را از خود پریشان چون کنم

حافظ - غزل 137
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
شب تنهاییم در قصد جان بود
خیالش لطف‌های بی‌کران کرد
چرا چون لاله خونین دل نباشم
که با ما نرگس او سرگران کرد
که را گویم که با این درد جان سوز
طبیبم قصد جان ناتوان کرد
بدان سان سوخت چون شمعم که بر من
صراحی گریه و بربط فغان کرد
صبا گر چاره داری وقت وقت است
که درد اشتیاقم قصد جان کرد
میان مهربانان کی توان گفت
که یار ما چنین گفت و چنان کرد
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تیر چشم آن ابروکمان کرد