نوا

اجرا شده در مایه: شور - بیات ترک - سه‌گاه - نوا
  • آواز: محمدرضا شجریان
  • آهنگساز: پرویز مشکاتیان
  • مدت زمان آلبوم: 00:54:58
  • سال انتشار: 1365
  • سال اجرا: 1365
  • ناشر: دل آواز

نوا، مُرکَب‌خوانی یا به اختصار، نوا آلبوم موسیقی ایرانی با آهنگ‌سازی پرویز مشکاتیان، صدای محمدرضا شجریان و اجرای گروه عارف است که در سال ۱۳۶۵ منتشر شد.

شماره قطعه نام قطعه مدت زمان نوع قطعه
1 قطعه طلوع 00:08:24
2 آواز و نی 00:06:04
3 ادامه آواز و نی 00:11:16
4 قطعه نهفت 00:06:00
5 ادامه آواز و نی 00:07:41
6 ادامه آواز و نی 00:06:27
7 ادامه آواز و نی 00:03:14
8 تصنیف جان و جهان 00:05:52

عوامل

  • آواز: سیامک شجریان
  • آهنگساز: پرویز مشکاتیان
  • سنتور: پرویز مشکاتیان
  • نی: محمد موسوی
  • تار: منصور سینکی
  • بم‌تار: منصور-سینکی
  • نی: جمشید عندلیبی
  • بربط: محمد فیروزی
  • کمانچه: اردشیر کامکار
  • قیچک: اردشیر کامکار
  • دف: بیژن کامکار
  • تمبک: ارژنگ کامکار

  • طرح: هوشنگ امیراردلان
  • اجرا: مژگان شجریان
  • امور چاپ: محمدعلی رفیعی
  • صدابردار: ایرج حقیقی
  • استودیو بل: ریموند موسسیان

اشعار قطعات

سعدی

بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم
شوق است در جدایی و جور است در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست
بازآ که روی در قدمانت بگستریم
ما با توایم و با تو نه‌ایم اینت بلعجب
در حلقه‌ایم با تو و چون حلقه بر دریم
نه بوی مهر می‌شنویم از تو ای عجب
نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم
از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم
ما خود نمی‌رویم دوان در قفای کس
آن می‌برد که ما به کمند وی اندریم
سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند
چندان فتاده‌اند که ما صید لاغریم

بیشتر

سعدی

ما گدایان خیل سلطانیم
شهربند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود
هر چه ما را لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند
ره به جای دگر نمی‌دانیم
چون دلارام می‌زند شمشیر
سر ببازیم و رخ نگردانیم
دوستان در هوای صحبت یار
زر فشانند و ما سر افشانیم
هر گلی نو که در جهان آید
ما به عشقش هزاردستانیم
تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشاکنان بستانیم
تو به سیمای شخص می‌نگری
ما در آثار صنع حیرانیم
هر چه گفتیم جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی وجود صحبت یار
همه عالم به هیچ نستانیم

بیشتر

سعدی

غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم
نه قوتی که توانم کناره جستن از او
نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم
نه دست صبر که در آستین عقل برم
نه پای عقل که در دامن قرار کشم
چو می‌توان به صبوری کشید جور عدو
چرا صبور نباشم که جور یار کشم
شراب خورده ساقی ز جام صافی وصل
ضرورت است که درد سر خمار کشم
گلی چو روی تو گر در چمن به دست آید
کمینه دیده سعدیش پیش خار کشم

بیشتر

باباطاهر

الهی آتش عشقم به جان زن
شرر زان شعله ام بر استخوان زن
چو شمعم برفروز از آتش عشق
بر آن آتش دلم پروانه سان زن

هزاران غم بدل اندوته دیرم
هزار آتش بجان افروته دیرم
بیک آه سحر کز دل برآرم
هزاران مدعی را سوته دیرم

بیشتر

مولانا

جان و جهان! دوش کجا بوده‌ای
نی غلطم، در دل ما بوده‌ای
آه که من دوش چه سان بوده‌ام!
آه که تو دوش کرا بوده‌ای!
رشک برم کاش قبا بودمی
چونک در آغوش قبا بوده‌ای
زهره ندارم که بگویم ترا
بی من بیچاره کجا بوده‌ای
آینهٔ رنگ تو عکس کسیست
تو ز همه رنگ جدا بوده‌ای
رنگ رخ خوب تو آخر گواست
در حرم لطف خدا بوده‌ای

بیشتر